نشسته بر رُخ غبار عزا
گشته به دلِ شیعیان ظاهر
به دست دشمن ز زهر جفا
کشته گردیده حضرت باقر
مدینه شد همچو کرب و بلا
دریغا و آه و واویلا
ز اشک و خون چشم اهل و ولا
زین عزا و مَحَن گشته طوفانی
رود اکنون زین مصیبت و غم
خانۀ دلِ ما رو به ویرانی
مدینه شد همچو کرب و بلا
دریغا و آه و واویلا
چه حزن انگیز از مدینه رسد
با نوای عزا آه غربت او
ببر گلهای سرشک مرا ای صبا
ز وفا سوی تربت او
مدینه شد همچو کرب و بلا
دریغا و آه و واویلا